تعصب را میتوانیم به شکل ترجیح و توجیه تعریف کنیم؛ به این معنی که تعصب منجر به ترجیح هایی ناخودآگاه (مانند ترجیح سفیدپوست به سیاهپوست) میشود که اگر برای علت این ترجیح مورد سوال واقع شویم، توجیه هایی را خواهیم ساخت که به واقع ربطی به ترجیح ما ندارند. یکی از اصلیترین جاهایی که میتوان این توجیه ها (و در واقع تعصب ها) را یافت، در رقابت های انتخاباتی است؛ زمانی که برای مثال پس از یک مناظره انتخاباتی از مخاطبان سوال میشود که ارزیابی آنها از مناظره چیست، قریب به اتفاق هواداران یک نامزد، نامزد خود را موفق و رقیب را شکست خورده میدانند، چنانکه در رأیگیری های هر دو جناح از هواداران خود، نتیجه مشخص است. حال آیا همه افراد در حال لجبازی هستند و یا باج و پول گرفته اند و یا برای درک حقیقت احمقند؟ خیر!
جهتگیری تأییدی یکی از مشهورترین انواع جهتگیریهای ذهنی است. اصطلاح جهتگیری تأییدی (Confirmation bias) را نخستین بار پیتر واسن (۱۹۲۴-۲۰۰۳)، روانشناس برجسته دانشگاه کالج لندن استفاده کرد. وی یکی از پیشگامان روانشناسی استدلال (Psychology of reasoning)، یکی از شاخههای علوم روانی است. این شاخه از علوم، نحوه تفکر و استدلال را در افراد مطالعه میکند؛ فرآیندهایی که منجر به نتیجهگیری در ذهن میشود و اینکه چگونه این فرآیندها روند حل مسئله و تصمیمگیری را شکل میدهند. از دید واسن، افراد بلافاصله به اطلاعات و دانشی تمایل پیدا میکنند که پیشفرضها، دریافتها و باورهایشان را تأیید میکند.
جهتگیری تأییدی (Confirmation Bias,Confirmatory Bias Or Also Myside Bias) باعث میشود که میل ما به ترجیح، دوست داشتن، باور و یادآوری مطالبی که باورهای پیشین ما را تصدیق و تأیید میکنند، بیشتر باشد. این جهت گیری خود زیرمجموعه ای از Apophenia است که اولین بار توسط کلاوس کونراد در سال 1958 مطرح شد. Apophenia میل ما به ایجاد ارتباط بین موارد اتفاقی را مطرح میکند؛ برای مثال میل ما به ارتباط دادن دیدن گربه سیاه و اتفاق بدی که در ادامه یک روز افتاده و یا رویداد های اتفاقی یک قمار و چیزهایی از این دست. حال این جهت گیری ها هستند که باعث میشوند حتی میل ما به جستجو راجع به اعتقادات همسوی خودمان بیشتر باشد. (چنانکه یک فرد خداباور بیشتر راجع به استدلال های خداباوران و در کتاب های آنان مطالعه میکند و یک فرد خداناباور برعکس)
حالا بیایید تا به مثال ابتدایی مان بازگردیم؛ در مناظره انتخاباتی میان دو نامزد، طرفداران هر نامزد، حرف هایی را که باورهای قبلی خودشان را تأیید کند (که همان باور به بهتر بودن نامزد مورد حمایتشان است) بیشتر به یاد میآورد؛ برایشان منطقی تر به نظر میآید و آنها را بیشتر مطرح میکند؛ در مثال انتخابات جهتگیری تأییدی باعث میشود در هر متنی، اعم از دیداری و شنیداری، توجهمان مستقیماً به سمت واژگان، عبارات و جملاتی جلب شود که به نحوی این باورها را تأیید میکنند. در نتیجه آنها را احتمالاً سریعتر در حافظه ثبت میکنیم و در گفتار و نوشتارمان بیشتر از آنها استفاده میکنیم. هر کجا به اطلاعاتی بر میخوریم که همان دریافت ما از آن سیاستمدار را مثبت جلوه میدهد، به آن توجه ویژه میکنیم و جذبش میشویم و برعکس. حال با این تعصب ها چه میتوان کرد؟ هرچند که اساس عصبی و روانی برای مسئله وجود دارند، اما این به معنای غیرقابل حل و یا لااقل کنترل بودن تعصب نیست. شاید یکی از اصلیترین راه ها برای جلوگیری از بروز تعصب، عادت به تفکر روشمند و منطقی است؛ بی شک اطمینان از اعتقادات خود و مطالعه راجع به گروه های غیرخودی و قائل شدن به همگروهی های بزرگ تر (نظیر اینکه همه انسانیم) میتواند کمک کننده باشد.