دکتر علی نوری و دکتر سید کمال خرازی
(توجه: این مصاحبه در بهار 1399 انجام شده است)
این گفتگو با هدف درک بهتری از وضعیت رشتهی مطالعات ذهن، مغز و تربیت/ علوم اعصاب تربیتی در ایران صورت گرفته است. در این گفتگو ضمن اشارهای به سوابق تحصیلی و حرفهای دکتر کمال خرازی و نحوهی ورود ایشان به حوزهی علوم شناختی، به معرفی اشخاص تأثیرگذار بر اندیشهی ایشان پرداخته میشود. سپس دربارهی معنا و مفهوم آموزش و پرورش شناختی و هدف آرمانی رویکرد شناختی به تعلیم و تربیت بحث میشود. در ادامه، ضمن اشاره به وجوه تمایز میان قلمروهای ذهن، مغز و تربیت و علوم اعصاب تربیتی، دربارهی راهکارهای مؤثر برای رویارویی مؤثر با تفسیرهای تربیتی نادرست از یافتههای پژوهش علوم اعصاب و علوم شناختی گفتگو میشود. در پایان گفتگو، دربارهی نحوهی فعالیت دانشجویان، دانشآموختگان و پژوهشگران علوم اعصاب تربیتی توصیههایی ارائه میشود.
دکتر سید کمال خرازی، استاد تمام دانشگاه تهران و رئیس هیئت امنای مؤسسهی آموزش عالی علوم شناختی، یکی از پیشگامان حوزهی علوم شناختی در ایران است که در معرفی این حوزه به طور عام و آموزش و پرورش شناختی به طور خاص فعالیتهای تأثیرگذار انجام داده و آثار ارزشمندی را به جای گذاشته است.
دکتر علی نوری دانشیار گروه برنامهریزی درسی دانشگاه ملایر و مدیر سیگ (گروه با علایق ویژه) علوم اعصاب تربیتی است که به طور خاص در حوزهی مبانی و اصول عصب شناختی زیربنای یادگیری و رشد و کاربردهای آن در آموزش فعالیت میکند.
دکتر نوری: جناب آقای دکتر خرازی بابت اینکه با وجود کمبود وقت و مشغلهی زیاد دعوت مرا برای شرکت در این گفتگو پذیرفتید، از شما بسیار سپاسگزارم.
دکتر خرازی: من هم ضمن عرض سلام به مخاطبان این گفتگو، از شما تشکر میکنم که مقدمات این بحث امروز را فراهم ساختید.
دکتر نوری: جناب دکتر من از جستجو دربارهی سابقهی تحصیلی شما متوجه شدم که تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسهی علوی به اتمام رساندید. پس از دریافت مدرک کارشناسی خود در سال ۱۳۴۷، در رشتهی علوم تربیتی ادامه تحصیل میدهید و در سال ۱۳۵۱ درجهی کارشناسی ارشد این رشته را از دانشگاه تهران دریافت میکنید. سپس برای ادامهی تحصیل روانهی دانشگاه هیوستن آمریکا میشوید و در سال 1355 به اخذ درجهی دکتری رشتهی مدیریت آموزشی از همین دانشگاه نائل میشوید. پرسش اول من این است که به طور کلی آیا نکتهی قابل توجهی هست که دربارهی سابقهی تحصیلی و حرفهای خودتان لازم بدانید به آن اشاره کنید؛ مثلاً چرا تصمیم گرفتید رشتهی علوم تربیتی را برای ادامهی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری انتخاب کنید؟
دکتر خرازی: بله، عرض کنم دورهی دبیرستان را من در مدرسهی علوی بودم، ولی دورهی دبستان را در مدرسهی برهان طی کردم. آن موقع علوی هنوز دبستان نداشت و از سال اول دبیرستان آغاز میشد. من در دورهی دبیرستان به مباحث علمی و تدریس خیلی علاقه داشتم. به همین جهت در دورهی دبیرستان دستیار معلم فیزیک بودم و در آزمایشگاه به ایشان کمک میکردم. بعد از اخذ دیپلم متوسطه همچنان به کار معلمی ادامه دادم و فیزیک و آزمایشگاه فیزیک را در دبیرستان علوی تدریس میکردم. لذا فکر کردم که لازم است پایههای علمی خودم در زمینهی آموزش را تقویت کنم و به همین خاطر وارد کارشناسی ارشد علوم تربیتی شدم و آن را به پایان رساندم و وقتی به خارج رفتم دکتری همین رشته را ادامه دادم.
با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران برگشتم و به دلیل نیاز کشور، به فعالیت در حوزههای سیاسی و اجتماعی پرداختم. البته بعد از اینکه در سال 1358 به سمت معاون سیاسی وزارت خارجه منصوب شدم، مدتی مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم بودم. البته بعد از منفصل شدن از وزارت خارجه فرصت بیشتری پیدا کردم تا به امور کانون بپردازم. تا اینکه مسئولیت خبرگزاری پارس آن روز یا خبرگزاری جمهوری اسلامی امروز و همچنین ستاد تبلیغات جنگ را پذیرفتم و این مسئولیت در طول 8 سال جنگ تحمیلی ادامه داشت. در عین حال، همواره ارتباط خودم را با دانشگاه حفظ کردم و از سال 1362 رسماً به استخدام دانشگاه تهران درآمدم.
بعد از پایان جنگ، سفیر ایران در سازمان ملل شدم. در آنجا هم کارهای علمی خود را ادامه میدادم و همیشه مراقب بودم که انجام فعالیتهای سیاسی و اجرایی مرا از کارهای علمی دور نکند. به همین دلیل با وجود اینکه بر اساس سیاست وزارت خارجه، پذیرش مسئولیت سفارت منوط به انتقال به وزارت خارجه بود، آن را نپذیرفتم و مأمور به وزارت خارجه شدم و همچنان در استخدام دانشگاه باقی ماندم. حتی بعد از اتمام کارهای سفارت و پذیرش مسئولیت وزارت خارجه باز هم مأمور به هیئت دولت بودم و فعالیتهای علمیام در دانشگاه تهران را تا سال 1397 که بازنشسته شدم، ادامه دادم.
در دوره دبیرستان دستیار معلم فیزیک بودم و در آزمایشگاه به ایشان کمک میکردم. بعد از فارغالتحصیلی هم به کار معلمی ادامه دادم و فیزیک و آزمایشگاه فیزیک را در دبیرستان علوی تدریس میکردم. لذا فکر کردم که لازم است پایههای علمی خودم در زمینه آموزش را تقویت کنم و به همین خاطر وارد کارشناسی ارشد علوم تربیتی شدم و آن را به پایان رساندم. وقتی هم به خارج رفتم دکتری همین رشته را ادامه دادم.
دکتر نوری: همانگونه که اشاره کردید، شما علاوه بر مسئولیتهای سیاسی، مسئولیتهای فرهنگی و آموزشی را نیز در زمانهای مختلف بر عهده داشتهاید؛ شما مثلاً علاوه بر عضویت در هیئت علمی دانشکدهی علوم تربیتی دانشگاه تهران، مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم بودید و دبیری ستاد توسعه علوم شناختی و همین طور ریاست هیئت امنای پژوهشکده علوم شناختی را بر عهده داشتهاید و هم اکنون مشاور عالی معاون علمی و فناوری رئیس جمهور هستید. اما در حوزهی آکادمیک شما به طور ویژه به عنوان متخصص علوم شناختی شناخته شدهاید. بنابراین جناب دکتر، همانگونه که خودتان اشاره کردید در عین حال که دارای سوابق حرفهای متعددی در حوزهی سیاست و امور اجرایی بودهاید، همزمان درگیر فعالیت های علمی و آکادمیک هم بودهاید. اینجا با توجه به ماهیت موضوع نمیخواهیم در مورد جایگاه سیاسی و مسئولیتهای سیاسی شما صحبت کنیم، اما آیا میتوانم بپرسم که چگونه شما همزمان توانستهاید در دو نقش سیاسی و در عین حال علمی، فعالیتها و وظایف مربوط به هر دو نقش را انجام دهید؟ ضمن پاسخ به این پرسش لطفاً بفرمائید چگونه به حوزهی شناختی علاقهمند شدید و نگرش اولیهی شما در هنگام ورود به این حوزه چگونه بود؟
دکتر خرازی: این بستگی به علاقهی ذاتی افراد دارد. همانطور که عرض کردم من از همان ابتدا به کار معلمی خیلی علاقهمند بودم. منتها فعالیت سیاسی من در خارج از کشور باعث شد بعد از انقلاب به دلیل شرایط کشور درگیر مسئولیتهای سیاسی شوم. کشور نیاز به افرادی داشت که تجربهی سیاسی داشتند و من زمانی که خارج از کشور بودم، چنین تجربهای را اندوخته بودم. ولی علاقهی باطنی من به تعلیم و تربیت همچنان محفوظ بود و از این رو، طوری اوقات و فعالیتهایم را تنظیم میکردم که در حین انجام وظایف اجرایی و سیاسی، از فعالیتهای علمی و آموزشی هم محروم نمانم.
زمانی که مسئولیت خبرگزاری را برعهده داشتم، به استخدام دانشگاه تهران درآمدم و این خود نشان میداد که علاقهمند به کار در دانشگاه هستم. در همین زمان مقالهها و سخنرانیهایی در جاهای مختلف دربارهی مسائل تربیتی داشتم. وقتی هم به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل انجام وظیفه میکردم، فرصتهایی پیدا شد که با اساتید و دانشجویان علوم شناختی به ویژه روانشناسی شناختی ارتباط داشته باشم. در بعضی از کلاسهای دانشگاه نیویورک شرکت میکردم تا با روانشناسی شناختی آشنا شوم. به همین خاطر، کتابهای منتشرشده در این زمینه را تهیه و مطالعه میکردم تا با مباحث این حیطه آشنا شوم و خودم را برای زمانی که به ایران بر میگردم، آماده سازم. از جمله این کتابها، کتاب روانشناسی تربیتی نوشتهی گلاور و برونینگ، چاپ سال 1990 بود. از این کتاب خیلی خوشم آمد، چون در واقع با رویکرد شناختی نوشته شده بود؛ لذا آن را ترجمه کردم و در زمانهایی که به ایران میآمدم، برای پیگیری حروفچینی آن به مرکز نشر دانشگاهی مراجعه میکردم که سرانجام چاپ شد و مورد استقبال قرار گرفت. بعد هم که به ایران آمدم این ارتباط علمی و مطالعهی منابع مرتبط با روانشناسی شناختی را همچنان ادامه دادم تا اینکه با اصول و کاربردهای روانشناسی شناختی آشنایی پیدا کردم. در واقع جاذبهی روانشناسی شناختی و آثار افرادی همچون رابرت استرنبرگ مرا ترغیب کرد تا به این حوزه ورود پیدا کنم.
وقتی هم بعنوان سفیر ایران در سازمان ملل انجام وظیفه میکردم، فرصتهایی پیدا شد که با اساتید و دانشجویان علوم شناختی به ویژه روانشناسی شناختی ارتباط داشته باشم. در بعضی از کلاسهای دانشگاه نیویورک شرکت میکردم تا با روانشناسی شناختی آشنا شوم. به همین خاطر، کتابهای منتشر شده در این زمینه را تهیه و مطالعه میکردم تا با مباحث آن آشنا شوم و خودم را برای زمانی که به ایران بر میگردم، آماده سازم. از جمله این کتابها، کتاب روانشناسی تربیتی نوشته گلاور و برونینگ چاپ سال 1990 بود. از این کتاب خیلی خوشم آمد، چون در واقع با رویکرد شناختی نوشته شده بود و آنرا ترجمه کردم.
وقتی از نیویورک به ایران برگشتم و در سال 1376 به عنوان وزیر امور خارجه مشغول شدم، گروهی از دوستان علاقهمند به حوزهی علوم شناختی پیشنهاد دادند که مؤسسهی مطالعات علوم شناختی را تأسیس کنیم. تأسیس این مؤسسه باعث شد کمکم افراد علاقهمند به این حوزه دور هم جمع شوند. در نهایت در سال 1382 با تصویب وزارت علوم، تحقیقات و فناوریْ پژوهشکدهی علوم شناختی تأسیس شد که به ارائهی رشتههای مختلف علوم شناختی پرداخت. اولین رشتهای که در پژوهشکده ارائه شد، دکتری علوم اعصاب شناختی بود؛ پس از آن کارشناسی ارشد و دکتری روانشناسی شناختی راهاندازی شد.
این فعالیتها همچنان ادامه پیدا کرد، به طوری که امروز در پژوهشکدهی علوم شناختی، که نام آن به مؤسسهی آموزش عالی علوم شناختی تغییر یافته است، رشتههای دیگری نیز مانند شناخت اجتماعی، رایانش و مغز، مدلسازی شناختی و فلسفه ذهن در سطح دکتری و آموزش و پرورش شناختی، طراحی و خلاقیت، توانبخشی شناختی و رسانه در سطح کارشناسی ارشد ارائه میشود. من رئیس هیئت امنای آن مجموعه هستم و خوشبختانه به همت دوستان و همکارانم توانستهایم نیروهای خوب و مستعدی را تربیت کنیم و با ترجمهی کتابهای این حوزه به سهم خود به توسعهی ادبیات آن در ایران کمک نماییم.
علاوه بر اینها، یکی از اقدامات مهم تدوین سند علوم شناختی بود که در پژوهشکده تنظیم کردیم و به شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاد دادیم و خوشبختانه تصویب شد تا به توسعهی این حوزه در کشور و به تلاش علمی در سطح ملی، فراتر از فعالیتهای پژوهشکده، اقدام شود. بر اساس این سند، ستاد توسعهی علوم و فناوری های شناختی تحت نظارت معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری تشکیل شد که مسئولیت آن را من برعهده داشتتم و هنوز هم پس از بازنشستگی به عنوان مشاور عالی معاون علمی و فناوری رئیس جمهور با آن همکاری دارم. این ستاد از همهی دانشگاههایی که در این حوزه فعالیت میکنند، چه در تأسیس آزمایشگاه، چه در حمایت از پایاننامهها و رسالهها، چه در حمایت از پژوهشها و چه در توسعهی ابزارهای مورد نیاز این رشته حمایت میکند.
به این ترتیب زندگی من با حوزهی علوم شناختی عجین شد و از آنجایی که رشتهی اصلی خود من علوم تربیتی بود، علاقهی زیادی به آموزش و پرورش شناختی پیدا کردم و به همین دلیل در پژوهشکدهی علوم شناختی گروهی تحت عنوان آموزش و پرورش شناختی ایجاد کردیم که تاکنون توانسته است افراد متخصص و پرتلاشی را تربیت کند.
از آنجایی که رشته اصلی خود من علوم تربیتی بود، علاقه زیادی به آموزش و پرورش شناختی پیدا کردم و به همین دلیل در پژوهشکده علوم شناختی گروهی تحت عنوان آموزش و پرورش شناختی ایجاد کردیم که تاکنون توانسته است افراد متخصص و پرتلاشی را تربیت کند.
دکتر نوری: جناب آقای دکتر لطفاً بفرمائید چه کسانی در داخل یا خارج برای شما الگو بودهاند، به طوریکه در حوزهی فعالیت های علمی و حرفهای خودتان از آنان الهام گرفته باشید؟
دکتر خرازی: عرض کنم که اولاً در دوران تحصیل اساتیدی داشتم که کمک زیادی به من کردند. حتی در دوران دبیرستان من معلمانی داشتم که شیوهی کار آنها با شیوههای رایج آن زمان خیلی متفاوت بود. اکنون که در حوزهی شناختی کار میکنم میبینم که آنها بدون اینکه در این رشتهها تحصیل کرده باشند، از روشهایی استفاده میکردند که با شیوههای شناختی تجانس داشت. آنها در نگاه و تفکر من تأثیر زیادی داشتند. وقتی هم با ادبیات علوم شناختی آشنایی پیدا کردم، شخصیتهای برجستهای که کتابهای آنها را ترجمه کردهام، هر کدام به نوعی بر دیدگاه من تأثیر داشتهاند.
به عنوان مثال، دیدگاه رابرت استرنبرگ، که از چهرههای برجستهی روانشناسی شناختی است، بر نوع درک من از روانشناسی و به ویژه روانشناسی شناختی تأثیر عمدهای داشته است. همچنین، برنارد بارس، که از چهرههای برجستهی علوم اعصاب است، بر نوع نگاه من دربارهی علوم اعصاب شناختی خیلی تأثیر داشته است. آقای هوارد گاردنر نیز از چهرههای برجستهای است که نگاه او به تعلیم و تربیت، به ویژه مفهوم هوش و نظریهی هوشهای چندگانهی ایشان برای من بسیار جذاب و جالب بوده است. باید اشاره کنم که ایشان با راهاندازی پروژهی صفر در دانشگاه هاروارد در تأسیس و تثبیت رشتهی ذهن، مغز و تربیت نقش مهمی داشته است. همچنین آقای لویس برمودز در زمینهی نظریهپردازی در باب علوم شناختی خیلی تأثیرگذار بوده است، ایشان فیلسوف علوم شناختی است و در کتاب خودش علوم شناختی را به عنوان یک حوزهی فرارشتهای توصیف میکند و در صدد ارائهی نظریهای مبنایی برای علوم شناختی است. این نگاه ایشان به علوم شناختی برای من جذاب بوده است. دانشمندان دیگری هم بودهاند که در این زمینهها کار کردهاند و در توسعهی ذهنی من مؤثر بودهاند و من تلاش کردهام با ترجمهی کتابهای آنها به توسعهی این حوزه در ایران کمک کنم که البته فرصت نیست به همهی آنها اشاره نمایم.
در دوران دبیرستان من معلمانی داشتم که شیوه کار آنها با شیوههای رایج آن زمان خیلی متفاوت بود. اکنون که در حوزه شناختی کار میکنم، میبینم که آنها بدون اینکه در این رشتهها تحصیل کرده باشند، از روشهایی استفاده میکردند که با شیوههای شناختی تجانس داشت.
دکتر نوری: آقای دکتر خرازی، شما در پژوهشکده توجه ویژهای به گروه آموزش و پرورش شناختی نسبت به سایر گروهها دارید و من زمانی که در پژوهشکده کار میکردم این حساسیت و توجه خاص شما به مسائل آموزش و پرورش شناختی را درک کردم. شما از سال 1391 به بعد رشتهی مطالعات ذهن، مغز و تربیت را راه اندازی کردید. در ابتدا قرار بود عنوان این رشته آموزش و پرورش شناختی باشد، اما با عنوان ذهن، مغز و تربیت در سطح کارشناسی ارشد ارائه شد. اگر ممکن است درباره دلایل تأسیس این رشته و همینطور تغییر نام آن از آموزش و پرورش شناختی به ذهن، مغز و تربیت اشارهای داشته باشید؟
دکتر خرازی: البته اسم گروه همچنان آموزش و پرورش شناختی است. منتها یکی از رشتههایی که این گروه ارائه میدهد، رشتهی ذهن، مغز و تربیت است، و رشتههای دیگری هم میتواند ارائه دهد؛ به طوریکه ما در زمینهی طراحی رشتهی علوم یادگیری هم تلاش داشتهایم تا در گروه آموزش و پرورش شناختی ارائه شود. بنابراین یکی از رشتههایی که توسط گروه آموزش و پرورش شناختی در حال حاضر ارائه میشود، رشتهی ذهن، مغز و تربیت است.
دکتر نوری: با این توصیف که فرمودید، شما علوم یادگیری را یک رشتهی متمایز میشناسید و تصورتان این است که آموزش و پرورش شناختی مقولهای گسترده است که حوزههای دیگر یعنی علوم یادگیری و مطالعات ذهن، مغز و تربیت را نیز دربر میگیرد؛ آیا همینطور است؟
دکتر خرازی: بله آموزش و پرورش شناختی میتواند همهی این حیطهها را پوشش دهد. همهی ابعاد و مسائل آموزش و پرورش مانند مدیریت آموزش و پرورش، فلسفه آموزش و پرورش، برنامهریزی درسی و غیره را می توان براساس رویکرد شناختی مطالعه کرد. البته بین رشتههای علوم یادگیری و ذهن، مغز و تربیت همپوشانیهای زیادی وجود دارد. رشتهی ذهن، مغز و تربیت تلفیقی از علوم اعصاب، روانشناسی و علوم تربیتی است و هدفش آن است که بر اساس مطالعات شناختی دربارهی ذهن و مغز، دانشآموزان را به گونهای تربیت کنیم که تبدیل به افرادی خلاق و سازنده شوند.
رشته ذهن، مغز و تربیت تلفیقی از علوم اعصاب، روان شناسی و علوم تربیتی است و هدفش آن است که بر اساس مطالعات شناختی ذهن و مغز، دانشآموزان را به گونهای تربیت کنیم که تبدیل به افرادی خلاق و سازنده شوند.
دکتر نوری: شما به خوبی می دانید که مفهوم شناختی در بافتهای مختلف میتواند معانی متفاوتی داشته باشد. بستگی به این دارد که مفهوم شناختی همراه با چه مفهوم دیگری استفاده شود. گاهی ما این مفهوم را همراه با علم استفاده میکنیم و منظور ما علوم شناختی (cognitive science) است که به عنوان یک علم بنیادی بینرشتهای در صدد درک بهتر ماهیت و چگونگی کارکرد ذهن است. اینجا میتوانیم از آموزش و پرورش شناختـی (cognitive education) استفاده کنیم و منظورمان تدریس و برنامهریزی آموزش بر پایهی یافتههای پژوهش و دانش علوم شناختی باشد. اما گاهی هم مفهوم شناختی را در کنار نظریه استفاده میکنیم و منظور ما یک رویکرد یا نظریهی شناختی (cognitive theory) است. در این شرایط ممکن است گاهی این نظریهی شناختی را به عنوان یک نظریهی یادگیری درک کنیم و گاهی به عنوان یک نظریهی تربیتی. هنگامی که نظریهی یادگیری شناختی را استفاده میکنیم، منظور ما ممکن است انواع مختلف نظریههای شناختی از قبیل گشتالت، یادگیری معنیدار، پردازش اطلاعات و غیره باشد. این نظریهها قاعدتاً توضیح میدهند که یادگیری چیست و چگونه شکل میگیرد. در اینجا هم میتوانیم بگوییم آموزش و پرورش شناختی یعنی بکارگیری پیامها و بینشهای برخاسته از نظریههای یادگیری شناختی در تدریس یا در سطح کلیتر در تربیت. اما مفهوم «شناختی» همراه نظریه میتواند معنای نظریهی تربیتی هم داشته باشد. در این حالت به نوعی جهتگیری خاص اشاره دارد که پرورش فرآیندهای شناختی و به ویژه تفکر را در کانون توجه خود دارد؛ یعنی میتوانیم بگوییم یک شخص تربیتیافته از چشمانداز نظریهی تربیتی شناختی (آنچنان که سخنگوی اصلی این نظریه کارل برایتر عنوان میکند) کسی است که در حوزه تفکر رشد یافته باشد و سایر جنبههای رشد مانند جنبههای احساسی و عاطفی در مرتبهی دوم یا بعدی اولویت قرار دارند. به نظر شما آموزش و پرورش شناختی در کدام یک از معانی اشارهشده درست است و خود شما چگونه این مفهوم را تعریف میکنید؟
دکتر خرازی: عرض کنم که مفهوم شناخت سیر تاریخی خود را داشته است. مفهوم شناخت چیزی نیست که تنها در این دهههای اخیر مطرح شده باشد. این مفهوم یک سابقهی تاریخی دارد که از زمان گذشته در ادبیات روانشناسی و تربیتی مطرح بوده است. هم گشتالتیها، هم پیاژه و هم دانشمندان شناختگرای دیگر مفهوم شناخت را مطرح کرده و تأکید داشتهاند که هدف تعلیم و تربیت باید توسعه و رشد شناخت انسان باشد. منتها با توسعهی علوم شناختی که در واقع به مطالعهی تجربی ماهیت و کارکرد ذهن و مغز انسان میپردازد، مفهوم شناخت تغییر یافته است. به طوری که صرفاً یک بحث نظری همچون گذشته نیست؛ بلکه یک مطالعهی تجربی در راستای این است که شناخت چگونه حاصل میشود، چگونه تقویت میشود و چگونه میتوان آسیبهای شناختی را جبران کرد.
بنابراین، امروز مبحث شناخت به عنوان یک حوزهی بینرشتهای و تجربی مطرح است و نیازمند مطالعه در آزمایشگاه و حاصل شناخت ذهن و مغز از زوایای علوم اعصاب، روانشناسی، علوم یادگیری، زبانشناسی، پزشکی و حتی مهندسی و فلسفه است. لذا وقتی از عنوان علوم شناختی استفاده میکنیم، منظورمان یک علم تجربی و حاصل تعامل رشتههای مختلف در شناخت ذهن و مغز و کارکردهای آن است که در آزمایشگاه و با ابزارهای خاص مطالعه میشود. حتی در رشتهی ذهن، مغز و تربیت هم ما میخواهیم رشد ذهن و مغز را به صورت تجربی مطالعه کنیم و روشهایی را بیازماییم که ممکن است منجر به رشد ذهن و تفکر کودکان شود. وقتی این روشها مبنای علمی و تجربی داشته باشد، اعتبار بالایی خواهد داشت. بدین ترتیب، خود مفهوم شناخت تغییر ماهوی پیدا کرده است.
دکتر نوری: یعنی شما فکر میکنید که پرورش مهارتهای تفکر باید در کانون توجه برنامههای مدارس باشد و این باید غایت نظام آموزشی باشد؟
دکتر خرازی: از نظر من کودک وقتی به دنیا میآید، مجموعهای از تواناییهای بالقوه را دارد؛ اگر محیط این توانایی ها را بالفعل سازد، کودک میتواند مراحل رشد خود را به درستی طی کند. اصولاً فلسفهی ایجاد مدارس کمک به کودکان برای رشد ذهنی آنان است تا تواناییهای شناختی آنان اعم از توجه، استدلال، تصمیمگیری و حل مسأله توسعه یابد. بنابراین، وقتی ما در حوزهی علوم شناختی میگوییم هدف مدرسه رشد ذهن کودکان است، یعنی رشد مغز و ذهن کودکان با استفاده از روشهایی که برآمده از مطالعات تجربی باشد. در اینجاست که اختلافات شدیدی بین رفتارگرایی و شناختگرایی پدید میآید. شناختگرایی معتقد است که رشد یک امر درونزاد است و انسانها باید از درون خود مراحل رشد را بگذرانند و موجبات رشد خود را فراهم سازند، چون ذهن انسانها سازنده است؛ در حالیکه رفتارگراها نگاهی ماشینی به انسان و ذهن او دارند و بر این باورند که رشد کودک را باید از طریق پاداش و تنبیه در جهتی خاص هدایت کرد.
دکتر نوری: همانطور که می دانید رشد ابعاد مختلفی دارد و یکی از ابعاد آن شناخت است. البته این ابعاد رشد با یکدیگر همپوشی دارند. شما اشاره کردید که غایت اساسی تربیت باید رشد شناخت باشد. کسانی هستند که در چارچوب نظریههای انسانگرایی فعالیت میکنند و معتقدند که اولویت باید بر روی رشد عاطفی-هیجانی، یعنی تعالی شخصی قرار گیرد. در حوزهی نظریه برنامهی درسی به عنوان مثال کسانی مانند ویلیام پاینار با تکیه بر نظـریــهای کــه خـــودشان آن را « نومفهومگرایی» میدانند، تأکید زیادی بر رشد جنبههای عاطفی دارند و در تقابل با نظریههای شناختی اولویت را به این جنبه از رشد میدهند. این تقابل را شما چگونه میبینید؟
دکتر خرازی: عرض کنم که شناخت و هیجان از هم قابل تفکیک نیستند و شناخت تنها افزایش دانش و محفوظات نیست. شناخت اشاره به کل کارکردهای ذهن و مغز دارد. شناخت و هیجان هر دو از کارکردهای مغز هستند و اینجاست که در واقع موضوع کارکردهای اجرایی مطرح میشود؛ یعنی از طریق رشد کارکردهای اجرایی میتوان هم جنبههای شناختی و هم هیجانی کودکان را تقویت کرد. در واقع، از طریق تقویت کارکردهای اجرایی، امکان افزایش تواناییهای فرد در مدیریت هیجانات خود او فراهم میگردد. بنابراین کسانی که بین شناخت و هیجان تفکیک قائلاند، نظرشان محترم است، ولی بر اساس یافتههای علوم شناختی این دو مقوله از هم مجزا نیستند.
دکتر نوری: البته در همین حوزهی علوم شناختی هم کسانی همچون آنتونیو داماسیو و مری هلن ایموردینو-یانگ معتقدند که هیجانات بر شناخت مقدم هستند و ما بر پایهی هیجانات است که یاد میگیریم و تصمیم میگیریم. شما چه پاسخی برای طرفداران چنین نگاهی دارید.
دکتر خرازی: هیجان بستر و لازمهی رشد شناختی است. یعنی اگر کودک واقعاً انگیزهی یادگیری نداشته باشد، در زمینههای شناختی رشد نمیکند. بنابراین به باور من اولین وظیفهی هر معلم ایجاد انگیزه و علاقه به یادگیری در دانش آموزان است. بنابراین این ادعا کاملاً درست است که از لوازم رشد شناختی مؤلفههای هیجانی-عاطفی، به ویژه انگیزشی است.
دکتر نوری: جناب دکتر، همانطور که میدانید در حال حاضر این رشته با نامهای مختلفــی مانند نورواجوکیشن (Neuroeducation)، علوم اعصاب تربیتی (Educational Neuroscience)، علم ذهن، مغز و تربیت (Mind, Brain, and Education Science) و یا علوم یادگیری (Learning Sciences) در سطوح تحصیلات تکمیلی ارائه میشود. در مؤسسهی علوم شناختی این رشته با عنوان مطالعات ذهن، مغز و تربیت ارائه میشود. وقتی برنامهی درسی این عناوین را نگاه میکنیم، مواد درسی مشترکی را ارائه میدهند و همه ادعا میکنند که از طریق ترکیب یافتهها و روشهای علوم اعصاب، علوم شناختی، روانشناسی و علوم تربیتی در صدد ساختن فعالیتها و سیاستهای آموزشی بر پایهی شواهد علمی معتبر حاصل از تلفیق این دانشها هستند. آیا شما فکر میکنید استفاده از عناوین مختلف برای توصیف این رشته مانع شکلگیری یک واژگان مشترک نمیشود؟ آیا واقعاً اکنون زمان آن نرسیده است که از یک عنوان واحد برای معرفی رشته استفاده شود؟
دکتر خرازی: به نظر من اولاً اگر نامهای مختلفی برای این مقوله استفاده میشود، امری طبیعی است. رشتههای مختلف در ابتدای فرآیند توسعهی خود با عناوین متفاوتی توسط دانشمندان مختلف معرفی میشوند؛ تا بتدریج یک عنوان خاص برای آنها انتخاب میشود. نکتهی دوم اینکه در هر کدام از این عناوین تأکید ویژهای بر یکی از علوم بنیادی سهیم در این حوزه است. مثلاً وقتی از عنوان علوم اعصاب تربیتی استفاده میکنیم، تمرکز بیشتر روی علوم اعصاب است. وقتی از عنوان ذهن، مغز و تربیت استفاده میشود، هر سه حوزهی روانشناسی، علوم اعصاب و علوم تربیتی در این عنوان دیده میشود. به نظر من عنوان ذهن، مغز و تربیت جامعتر و مناسبتر برای این حوزه است. البته همهی این عناوین در یک هدف مشترکاند و آن ابتنای اقدامات و سیاستهای آموزشی بر پایهی روشهای علمی و تجربی است.
دکتر نوری: اگر از این اختلافنظرها در نامگذاری صرفنظر کنیم، سخنگویان این مفاهیم در نقطهی مقابل، ادعایی با عنوان «یادگیری مبتنی بر مغز» یا «آموزش مبتنی بر مغز»مطرح میکنند که از دههی 90 میلادی ظهور کرد و مدافعان آن کسانی همچون اریک جنسن، دیوید سوسا، پاتریشیا ولف و دیگران بودند که برخی از کتابهای آنها به زبان فارسی هم ترجمه شده است. آنها در گذشته پیوسته تلاش میکردند که آموزش مبتنی بر مغز را ترویج کنند. این در حالی است که طرفداران حوزهی علوم اعصاب تربیتی یا مطالعات ذهن، مغز و تربیت این ادعاها را همواره مورد نقد جدی قرار دادهاند و تلاش کردهاند جامعهی تربیتی را آگاه کنند که یادگیری مبتنی بر مغز ضمن اینکه ممکن است حاوی پیامهایی درست و معتبر باشد، اما در عین حال از ادعاهایی حمایت میکند که بخشی از آنها دارای اعتبار علمی و آموزشی نیستند، ادعاهایی که اصطلاحاً به آنها «افسانههای عصبی» (Neuromyths) گفته میشود. شما به نظرتان در ایران به طور خاص ما چه کارهایی میتوانیم بکنیم تا از ورود یا گسترش این افسانههای عصبی در ذهن و عمل معلمان و مدیران مدارس جلوگیری کنیم؟
دکتر خرازی: اولاً این امری طبیعی است که وقتی مفهومی تازه مطرح میشود، عدهای تلاش میکنند تا خودشان را مطرح کنند یا از طریق اشاعهی آن درآمدی را کسب کنند. بنابراین برخی ممکن است بدون آگاهی از مبانی علمی این رشته، موضوعاتی را مطرح کنند که معتبر نباشد، هرچند مورد استقبال قرار گیرد. حوزهی آموزش و پرورش شناختی هم دچار گرفتاریهای اینچنینی هست. به طوریکه حتی الان در ایران خیلی از مدارس مدعی هستند که رویکرد شناختی را اجرا میکنند، در حالیکه سابقه و پایهی علمی لازم در این زمینه را ندارند. آنها بر اساس سلیقه و علاقهی خود برداشتهایی از رویکرد شناختی دارند و ادعا میکنند که مدرسه را بر اساس رویکرد شناختی اداره میکنند. راهکار رویارویی با این چالش، تربیت نیروی انسانی متخصص از طریق ارائهی دورههای تحصیلات تکمیلی است تا نسل جدیدی از محققین تربیت شوند که با این موضوعات آشنایی کامل دارند و در تولید دانش معتبر و اشاعهی آن ایفای نقش کنند. از آنجا که این حوزه جذاب است، مورد سوءاستفاده نیز قرار میگیرد و همانطورکه اشاره کردید برخی افراد از عنوان آموزش و پرورش شناختی استفاده میکنند، بدون اینکه معنای آن را درک کنند و زیربنای علمی آن را داشته باشند. ما باید بر تجربی بودن این حوزه تأکید کنیم و مبانی علمی آن را تقویت کنیم. بنابراین، تربیت نیروی انسانی متخصص در این راستا نقش اساسی خواهد داشت.
دکتر نوری: جناب دکتر به عنوان آخرین پرسش، ما به خوبی میدانیم که نقش شما در حوزهی علوم شناختی به طور عام و علوم اعصاب تربیتی به طور خاص قابل توجه و تأثیرگذار بوده است. شما بدون تردید یکی از نخستین کسانی هستید که توجه جامعهی تربیتی را به سمت این موضوعات برانگیختید و برخی کتابهای تخصصی را ترجمه یا تألیف کردهاید که از متون کلاسیک و مهم این رشتهها هستند. من ضمن اینکه به عنوان یکی از اعضای جامعهی علوم اعصاب تربیتی از این فعالیتهای تأثیرگذار و خدمات ارزندهی شما تقدیر به عمل میآورم، میخواهم از شما تقاضا کنم بفرمائید چه توصیههایی برای دانشجویان، دانشآموختگان و پژوهشگران آموزش و پرورش شناختی یا رشتههای وابسته به آن مانند رشتهی علوم اعصاب تربیتی دارید؟
دکتر خرازی: اولاً ارتباطات بینالمللی خیلی مهم است، چون علم در میدان تعامل بین افراد و مراکز علمی رشد میکند و لذا ما باید با شخصیتهایی که در این حوزهها در نقاط مختلف جهان مطالعه میکنند، تعامل و مشارکت علمی داشته باشیم. نکتهی دوم اینکه بر تجربی بودن این حوزه از دانش باید تأکید شود و این میتواند مانع رشد ایدههای نامعتبر مانند همان افسانههای عصبی مورد اشارهی شما شود. اگر این رشته از طریق انتشار مقاله و کتاب معتبر ترویج شود و دانش تولیدشده مبتنی بر شواهد تجربی باشد، میتواند به رشد صحیح این دانش کمک کند. بنابراین، اطلاع از ادبیات جهانی این رشته، آشنایی با آثار و اندیشههای صاحبنظران این حوزه، ترجمهی آثار مهم حوزه، انتشار مقالههای علمی معتبر، همفکری میان متخصصان رشته در داخل و خارج از کشور و تأکید بر مطالعهی تجربی این حوزه با استفاده از ابزارهای علمی و آزمایشگاهی که اینک در دسترس بشر است، از جمله پیشنهادهایی است که میتوان مورد تأکید قرار داد.
دکتر نوری: آقای دکتر خرازی، پیشنهادات شما حتماً راهگشا و سازنده هستند، امیدوارم بر اساس همین پیشنهاد شما مبنی بر ایجاد بستر همفکری میان متخصصان داخلی بتوانیم از طریق تعامل با یکدیگر و همین طور متخصصان حوزههای پایهی این علم مانند متخصصین علوم اعصاب و علوم شناختی برای تقویت این حوزه در حال رشد سهم شایستهای داشته باشیم. جناب آقای دکتر خرازی عزیز یک بار دیگر از اینکه در این گفتگو شرکت کردید از شما تشکر می کنم. ما همچنان انتظار داریم آثار علمی و فعالیت های علمی شما در این حوزه تداوم داشته باشد و راهنمای دیگران قرار گیرند. آقای دکتر اگر صحبت پایانی دیگری دارید بفرمایید در خدمت شما هستم.
دکتر خرازی: من هم از اینکه این گفتگو را با شما داشتم خوشحالم. شما با علاقه و انگیزهی بالا مباحث ذهن، مغز و تربیت را دنبال میکنید و امیدوارم که در این حوزه به سهم خودتان آثار خوبی عرضه کنید. همچنین، امیدوارم که مباحث مطرح شده در این گفتگو در روشنگری اذهان دیگران مؤثر واقع شود.
دکتر نوری: ضمن سپاس مجدد از شما من هم امیدوارم گفتگوی امروز برای مخاطبان و علاقهمندان رشتهی علوم اعصاب تربیتی/ مطالعات ذهن، مغز و تربیت مفید و سازنده باشد.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 13، بهار 1399