وقتی اشتباهی پیش میآید!
مغز انسان از میلیاردها سلول عصبی تشکیل شده است. ارتباط میان این سلولها نتایجی را به همراه دارد که عموماً از آن با عنوان عملکردهای شناختی نام برده میشود. عملکردهای شناختی همچون توجه، حافظه و تصمیمگیری باعث میشوند که ما، ما باشیم. زمانیکه این عملکردها دچار اختلال شوند، ارزشمندی هر یک از آنها مشخصتر میشود. واضح است در افرادی که دچار آسیب مغزی شدید و یا سکتهی مغزی میشوند، اغلبِ این عملکردها افت قابل توجهی را نشان خواهند داد. ابزارها و تکنیکهای ارزیابی عملکردهای شناختی مغز باعث شده است تا افت عملکردهای شناختی در حیطههای مختلف بهتر مورد ارزیابی قرار بگیرند. اکنون دیگر این افت عملکرد مغز فقط مختص آسیبهای شدید و یا سکتهی مغزی نیست و شرایط مختلفی بر کارکردهای شناختی مغز ما تأثیر میگذارند. تأثیری که گاهی قابل توجه است.
گذشته:
از مدتها پیش بازگشت و یا بهبود این اختلالات شناختی دغدغهی بزرگی بوده است. اگرچه نمیتوان زمان دقیقی را برای شروع فعالیتهای بشر در راستای بهبود عملکردهای شناختی در افراد دچار آسیب مغزی تعیین کرد، اما نمونههای اولیهی آن به دوران جنگهای جهانی اول (بعد از سال 1920) و سپس دوم برمیگردد. توانبخشی شناختی در سربازان زیادی که دچار آسیبهای تروماتیک مغزی شده بودند، انجام شد. تأکید اصلی توانبخشی شناختی بر روی ارتقای مهارتهای عملکردی برای بازگشت هرچه سریعتر به زندگی واقعی بوده است. دولت آلمان در طی جنگ جهانی بیمارستانهایی تحت عنوان مدرسهای برای سربازها ساخت و در این مراکز توانبخشی شناختی بر روی سربازان آسیبدیده جنگی انجام میشد. سربازان در این بیمارستان مورد ارزیابی شناختی قرار میگرفتند و سپس برنامههای موجود جهت ارتقای مهارتهای شناختی اجرا میشدند. این افراد آسیبدیده بعد از خروج از بیمارستان تا مدتها تحت پیگیریهای منظم قرار میگرفتند.
به همین منوال مراکز باز توانی شناختی در کشورهای دیگر اروپایی و همچنین آمریکا شکل گرفتند و از همان ابتدا در این مراکز تیمهایی بینرشتهای برای فراتر بردن نتایج موردنظر شکل گرفتند.
پیشرفتهایی که در علم روانشناسی شناختی و همچنین علوم اعصاب ایجاد شد، سبب ایجاد تغییرات گستردهای در روشها و دیدگاههای حوزهی توانبخشی شناختی در دهههای 1980 و 1970 میلادی شد و محققان را به سمت به کاربردن ایدهها و روشهای جدید با توجه به کشفیات علم روانشناسی شناختی برد. در این بین ژورنالهایی علمی همچون ژورنالهای Head Trauma Rehabilitation و Neurorehabilitation ســـــر برآوردند.
حال:
از طرفی پیشرفت فناوری ارزیابی دقیق عملکرد مغز را در شرایط مختلف امکانپذیر کرده است. فناوریهای تصویربرداری و همچنین ثبت فعالیتهای مغزی و ابداع تکالیف شناختی متعدد برای بررسی جنبههای مختلف عملکردهای شناختیْ تشخیص یک اختلال را تسریع کرده است. فایدهی دیگری که این پیشرفت تکنولوژی داشته این است که باعث شده بسیاری از شرایطی که زمانی فکر میکردیم اثرات قابلتوجهی بر عملکرد مغز ندارند، تأثیرگذار جلوه کنند. بسیاری از بیماریهای روان (برای مثال اختلال افسردگی) از این قاعده مستثنی نیستند. در این دسته آسیبهای بهظاهر بیضرر، مثل آسیبهای خفیف مغزی، که بسیار هم شایع هستند، نیز قرار میگیرند. که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
آسیبهای ناشی از ضربه به سر از مهمترین عواملی هستند که منجر به اختلال عملکرد شناختی در افراد میشوند. هرساله 69 میلیون نفر در سراسر جهان دچار آسیب تروماتیک مغزی میشوند. برخی از این افراد دچار ناتوانیهای طولانیمدت میشوند که بازگرداندن آنها به زندگی عادی همواره چالش بزرگی برای درمانگران بوده است. اما بخش اعظم این آسیبها، با آسیبهای خفیف مغزی هستند. بیش از 70 درصد، یعنی حدود 55 میلیون نفر از این 69 میلیون نفر، آسیب خفیف مغزی را تجربه میکنند. آسیبهایی که اغلب نادیده گرفته میشوند، اما تأثیرات قابلتوجهی بر عملکردهای شناختی دارند. قسمت اعظم این آسیبها ناشی از سوانح جادهای میباشد و متأسفانه کشور ما در میان کشورهایی با بیشترین میزان تصادفات جادهای قرار دارد. اختلال عملکرد شناختی ناشی از آسیب به سر (خصوصاً به علت تصادفات جادهای) در کشور ما خسارتهای زیادی را بار آورده است. آسیبهایی که شاید علامت مهمی را در همان ابتدا بروز ندهند، اما در طول زمان هزینهی زیادی را به جامعه تحمیل میکنند. پژوهشهای زیادی در سراسر دنیا برای بررسی اثرات توانبخشی در آسیبهای خفیف مغزی در حال انجام است. برای مثال 290 مورد کارآزمایی بالینی در این حوزه در سراسر دنیا در وبسایت clinicaltrials.gov ثبت شده است. بیشتر این کارآزماییهای بالینی در کشورهای اروپا و آمریکا در حال انجام هستند و سهم کشور ما با وجود خسارتهایی که هرسال به بار میآید، ناچیز میباشد.
توانبخشی شناختی ناشی از آسیب مغزی میتواند بر عملکردهای مختلف شناختی اثر مثبت بگذارد (خصوصاً در حیطهی توجه و زبان)، اما نتایج حاصل از جمعبندی نتایج 115 کار تحقیقاتی مداخلهای به جمعبندی کلی در این زمینه نرسیده است و این نشان میدهد که هنوز نیاز است تا تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام بپذیرد.
آینده:
اما شاید مهمترین سؤال این باشد که آیا بالاخره توانبخشی شناختی میتواند تغییراتی قابلتوجه و همچنین قابل اندازهگیری را در طول زمان در افراد ایجاد کند؟ سوالی که هنوز که هنوز است ذهن بسیاری از محققان این حوزه را به خود مشغول کرده است و مقالات متعددی در این راستا به چاپ رسیدهاند و درنهایت سؤال مهم دیگر این خواهد بود که آیندهی توانبخشی شناختی چه خواهد بود؟! عوامل زیادی در پاسخ دادن به این سوال نسبتاً سخت نقش دارند. در طی سالیان اخیر با پیشرفت آگاهی از این فاکتورها دیدگاه محققان نیز نسبت به آیندهی توانبخشی شناختی تغییر کرده است. از جمله این فاکتورها عبارتند از:
انعطافپذیری عصبی
مغز ما هر روز و هر لحظه در حال تغییر است. زمانی تصور میشد که مغز پس از شکلگیری دیگر تغییری نخواهد کرد، اما مغز ما با مغز چند ثانیه پیشمان نیز متفاوت است. جدیدترین مطالعات نشان میدهد که حتی نورونها اطلاعات مشابه را هر بار به شکل متفاوتی پردازش میکنند. محیط، مغز ما را شکل میدهد و بخشی از این اتفاق مدیون بازآرایی خارهای دندریتی (زائدههایی که از سلولهای عصبی دریافتکنندهی اطلاعات بیرون زدهاند) در هنگام یادگیری است. از طرفی فرآیندهای تولید سلولهای عصبی جدید در بخشهایی از مغز مانند هیپوکمپ در طول زندگی ادامه دارد. هماکنون چالش اصلی نحوهی استفاده از این پتانسیل مغز، یعنی قدرت تغییر آن، در راستای بازگرداندن عملکردهای قبلی آن میباشد.
فناوری
پیشرفت چشمگیر فناوریْ توانایی بشر را برای یادگیری و کنترل محیط بیش از پیش کرده است. یکی از مهمترین اهداف توانبخشی شناختی بازگشت افراد به زندگی و بهبود عملکردهای اجرایی آنهاست. فناوری در این میان نقش مهمی را ایفا میکند. به تراشههای کامپیوتری فکر کنید که بهوسیلهی مغز ما کنترل میشوند. به اندامهای مصنوعی فکر کنید که تحت سلطهی مغز ما قرار دارند. تحریک عمقی مغز در افراد مبتلا به پارکینسون نمودی از کاربرد فناوری در درمان بیماریهای صعبالعلاج است. به سلولهایی فکر کنید که در مغز افراد مبتلا به پارکینسون کاشته میشوند و با تولید دوپامین علائم آنها را بهتر میکنند. پیشرفت فناوری عاملی است که هرچند سال یکبار نتایج حاصل از پژوهشهایی را که میزان تأثیرگذاری توانبخشی شناختی را گزارش میدهند، بیاعتبار میکند. از طرفی استفاده از نرمافزارهای کامپیوتری و ارائهی تکالیف شناختی به افراد میتواند نقش تعیینکنندهای داشته باشد.
تفکر بینرشتهای
علوم شناختی خود یک حوزهی بینرشتهای است.
حضور متخصصان رشتههای مختلف در کنار یکدیگر همواره نتایج حاصل از بازتوانی شناختی در بیماران را بهبود بخشیده است. امروزه بسیاری از کلینیکهای معتبر توانبخشی دنیا تفکر بینرشتهای را بر استراتژیهای کوتاهمدت، میانمدت و طولانیمدت خود حاکم کردهاند. بدیهی است که پیشرفت در هر یک از حیطههای علوم شناختی در طی سالیان آینده میتواند به بیماران در بازیابی عملکردهای شناختیشان کمک شایانی بکند.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 9، بهار 1398