برندهی جایزهی مغز سال 2014 نتایج مطالعات 15 سالهی خود را در کتابی به نام آگاهی و مغز به رشتهی تحریر درآورده است. مهمترین دستاورد دهانه از نوشتن کتاب مغز و آگاهی بهزعم خودش این است ” ما بالأخره توانستهایم آگاهی را به آزمایشگاه ببریم”. اگرچه این رویکرد همواره منتقدان خاص خودش را داشته است، اما دهانه تلاش کرده است تا با پیگیری سرنخهایی که احتمالاً با آگاهی مرتبط هستند، اطلاعات بیشتری را درباره مکانیسمهای دخیل در آگاهی استخراج کند. این کتاب را میتوان به شش بخش اصلی تقسیم کرد که در میان یک مقدمه و یک مؤخره قرار داده شدهاند. استانیسلاس دهانه در مقدمهی کتابش به مواد و مصالح تفکر میپردازد. او از نقاشی کشیده شده بر روی دیوار غار لاسکو (که مردی در حال رؤیا دیدن به تصویر کشیده شده است) آنهم مربوط 18000 سال قبل میگوید. به تلاشهای دکارت برای توجیه عملکرد خارقالعادهی مغز میپردازد. دهانه از اینکه چطور مسئلهی مهم آگاهی تا اواخر دههی هشتاد جایی در متون علمی دانش مغز نداشته است، میگوید. او معتقد است که تمرکز بر دسترسی آگاه، دستکاری ادراک آگاهانه و ثبت دقیق دروننگری، پژوهش در حوزهی آگاهی را به یک علم تجربی و طبیعی تبدیل کرده است. این سه مورد فاکتورهای اصلی در مطالعهی آگاهی هستند.
فصل اول: ورود آگاهی به آزمایشگاه
دهانه در این فصل از کتاب تلاش میکند راهحلی را برای ورود آگاهی به آزمایشگاه پیدا کند. او معتقد است که ما باید با سادهترین مفهوم آگاهی یعنی دسترسی آگاه، پژوهش در مورد آگاهی را آغاز کنیم. دسترسی آگاه به معنای آگاهی از بخشی از اطلاعات محیط است که به ما ارائه میشود. برای مثال وقتیکه سعی میکنیم به صدای یک آهنگ گوش فرا دهیم. در این فصل سؤالاتی مطرح شدهاند که اکثراً از آزمایشهای بیست سال اخیر منتج شدهاند. دهانه بهخوبی پرسشهایی را در ذهن ما ایجاد میکند تا برای یافتن پاسخ آنها تا آخرین سطر کتابش همراهش باشیم.
فصل دوم: در جستوجوی ژرفای ناآگاه
در فصل دوم دهانه تلاش میکند نشان دهد که یک محرک که از آن ناآگاه هستیم تا کجای مغز میتواند بهپیش برود. آیا پردازش اطلاعاتی که از آنها آگاه نیستیم، در مغز ما انجام میشود؟ در این فصل آزمایشهای جالبی مطرح شدهاند که تا حدود زیادی به این پرسش معماگونه پاسخ میدهند.
فصل سوم: فایده آگاهی چیست؟!
اصلاً چرا باید آگاهی وجود داشته باشد؟! آگاهی چه ویژگیای به ذهن ما میدهد؟! در این فصل با ارائهی چند مثال عملکردهایی ذهنی که مدیون آگاهی هستند، مورد بررسی واقع میشوند. بهطور خلاصه آگاهی برای آنکه بتوانیم خود را با جهانی مملو از اطلاعات تطبیق دهیم و اطلاعاتی را که ضروریتر هستند، بیشتر و دقیقتر پردازش کنیم، ضروری است. همچنین دهانه در این فصل به نقش آگاهی در ایجاد مغز اجتماعی ما نیز پرداخته است (به وسیلهی آزمایش هوشمندانهای که بهادر بهرامی، دانشمند ایرانی طراحی کرده بود).
فصل چهارم: نشانگرهای تفکر آگاهانه
وقتی از وجود یک محرک آگاه میشویم چه اتفاقی در مغز ما رخ میدهد؟ ادراک آگاهانهی یک تصویر با ادراک ناآگاهانه آن، چه تفاوتی دارد؟ دهانه در این فصل مؤلفههایی را بهعنوان نشانگرهای فعالیت آگاهانهی مغز در نظر میگیرد. نشانگرهایی که بهوسیلهی تکنیکهای تصویربرداری مغز اندازهگیری شدهاند. او فعالیت ناآگاهانهی مغز را مانند امواج دریا که به صخره برخورد میکنند، میبیند؛ اما زمانی که آگاهی پدیدار میشود، انگار سونامی ایجاد شده است.
فصل پنجم: نظریهپردازی در مورد آگاهی
بالأخره استانیسلاس دهانه پس آنکه ذهن مخاطبانش را آماده کرد، نظریهی خود را در مورد آگاهی که حاصل 15 سال تلاش آزمایشگاهی او و همکارانش بود، مطرح میکند. او فرضیهی فضای کاری نورونی سراسری را برای فهم بهتر مکانیسمهای آگاهی پیشنهاد کرده است. مفهوم کلی این فرضیه این است که آگاهی به معنی به اشتراکگذاری اطلاعات در سراسر مغز است. در این فرضیه پدیدار شدن نشانگرهای آگاهی که در فصل چهارم به آنها پرداختهشده بود، توجیه میشود.
فصل ششم: آزمون نهایی
دهانه در این فصل سطوح مختلف هوشیاری را تبیین میکند؛ او کما، وضعیت نباتی، حالت حداقل آگاهی، سندرم قفلشدگی و حالت گیجی را تحلیل میکند. گاهی این وضعیتها از هم قابل افتراق نیستند. حدود 40 درصد بیمارانی که در وضعیت نباتی به سر میبرند، واجد حداقل نشانههای آگاهی هستند؛ یعنی محرکهای محیطی میتوانند بر مغز این افراد اثر بگذارند و مدارهای مغزی را در آنها فعال کنند. حتی مشاهده شده است که برخی افراد که در وضعیت کما به سر میبرند، تکالیف پیچیدهی ذهنی را میتوانند مانند افراد عادی انجام بدهند.
فصل هفتم: آیندهی آگاهیپژوهی
دهانه در فصل آخر این کتاب سؤالات جالبی را مطرح میکند: او در مورد آگاهی در حیوانات و میمونها کنجکاو میشود و در این راستا پژوهشهای درخور توجهی را نیز برای پاسخ به این پرسشها بررسی میکند. در این فصل چند آزمایش برای بررسی آگاهی در نوزادان مطرح شده است؛ اما یکی از مهمترین پرسشهای این فصل این است: آیا انسان بیهمتاست؟ پاسخ به این پرسش که از مهمترین و جذابترین پرسشهاست، در ابتدا ساده به نظر میرسد، اما کندوکاو در این پرسش و بررسی چرایی پاسخ ما میتواند در نهایت راز آگاهی را برایمان برملا سازد.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 9، بهار 1398