فرح بکیزاده، دکتر خلیق رضوی
(توجه: این مصاحبه در بهار 1398 انجام شده است)
دکتر مهدی خلیق رضوی، لیسانس کامپیوتر از دانشگاه تهران است. بعد از آن دکترای مستقیم خود را از دانشگاه کمبریج، دپارتمان مغز و علوم شناختی اخذ کرده است. زمینهی کاری وی بیشتر در حوزهی مطالعات مغز انسان بوده است. او پسا دکتری خود را از دانشگاه MIT، دپارتمان هوش مصنوعی، کامپیوتر و دانش مغز دریافت کرده است.
چطور با سن کم به این جایگاه رسیدید:
سعی میکنم از وقتم بهینه استفاده کنم، این وسیلهاش است و توفیقش هم با خداست.
از فعالیتهایی که در حال حاضر به آنها مشغول هستید، برایمان بگویید؟ بخصوص شرکتی که در لندن دارید و محصولی که تولید کردهاید.
سال 2013 در حالی که سال دوم دکتری را میگذراندم، شرکتی به نام cognitivity در لندن تأسیس کردیم که البته در ابتدا در کمبریج بود و سپس به لندن منتقل شد. کار این شرکت تشخیص زودهنگام آلزایمر با استفاده از تکنیکهای هوش مصنوعی است.
روند فعلی تشخیص بیماری آلزایمر خیلی غیرکارآمد است. روند به این صورت است که وقتی علائم حافظه تشدید میشود، خود فرد و یا اطرافیان متوجه میشوند و در گام اول به پزشک عمومی مراجعه میکنند. بعد از آن براساس تصمیمات پزشک عمومی یا ارجاع فرد مذکور به پزشک دیگر تشخیص را دریافت میکند. در بعضی از موارد ممکن است پزشک عمومی به نورولوژیست یا نوروکلینیک ارجاع ندهد که فرد شناسایی شود و در نتیجه علائم او شدیدتر میشود. مشکلی که پیش میآید این است که بیماران زمانی که علائم بیماری خیلی شدید و غیرقابل بازگشت هستند، تشخیص داده میشوند و در این مرحله دیگر نمیتوان کاری کرد، بیماری غیرقابل کنترل است و تنها میتوان با یکسری از داروها تنها روند بیماری را کند کرد.
کاری که ما میکنیم این است که قبل از شروع علائم بیماری، آن را تشخیص دهیم. پاتولوژی بیماری آلزایمر حدوداً 20 سال قبل از آنکه علائم حافظه خود را نشان دهد، در مغز فرد شروع شده است.
در حال حاضر زمانی بیماری کشف میشود که خیلی شدید شده باشد، کاری که ما کردیم این است که علائمی به جزء علائم حافظه را برای تشخیص زودهنگام آلزایمر شناسایی کردیم که این علائم اولاً نواحی کلیدی مغز را درگیر میکنند، ثانیاً علائم شناختی واضحی نیستند، ثالثاً میتوان بررسی آنها را در جمعیتهای بزرگ اجرا کرد.
در حال حاضر زمانی بیماری کشف میشود که خیلی شدید شده باشد، کاری که ما کردیم این است که علائمی به جز علائم حافظه را برای تشخیص زودهنگام آلزایمر شناسایی کردیم که این علائم اولا نواحی کلیدی مغز را درگیر میکنند، ثانیا علائم شناختی واضحی نیستند، ثالثاً میتوان بررسی آنها را در جمعیتهای بزرگ اجرا کرد.
آزمایشهایی مثل FMRI, PET, EEG و مایع مغزی نخاعی را نمیتوان در جمعیت گسترده بهکار برد و درحد گروههای زیر مجموعهای مورد استفاده قرار میگیرد. هدف اول ما این بود که تستی برای غربالگری داشته باشیم که در سطح جمعیتهای بزرگ اجرا شود و افرادی که ریسک اختلالات شناختی دارند، شناسایی شوند.
تستی که ایجاد کردیم Integrated Cognitive Assessment)ICA) نام دارد که میتوان آن را اینگونه ترجمه کرد: پلتفرم یکپارچهی سنجش سلامت شناختی. کاری که این تست انجام میدهد این است که سرعت و دقت پردازش اطلاعات را با استفاده از فعالیتهای بینایی و موتور در مغز تخمین میزند که به آن (IPS (Information Processing speed میگویند. در مطالعاتی که انجام دادهایم، نشان داده شده است افرادی که اختلال شناختی خفیف دارند، که یک مرحله قبل از آلزایمر است، سرعت و دقت پردازش آنها نسبت به افرادی که سالم هستند، کاهش یافته است.
این آزمون نسبت به آزمونهای موجود در زمینهی سلامت شناختی مزیتهایی دارد. تستهای موجود وابسته به زبان و فرهنگ هستند و افرادی که سطح آموزش بالاتری دارند به دلیل آشناییشان با تستهای مداد و کاغذی، نمرات بالاتری دریافت میکنند و ممکن است با وجود داشتن مشکل شناسایی نشوند.
تست ICA وابسته به زبان نیست. برای مثال، فرد یکسری از تصاویر را میبیند و از او پرسیده میشود آیا در میان تصاویر جاندار دیده است یا خیر، همزمان دقت و سرعت پردازش او را میسنجیم. همچنین این تست روی فرهنگهای مختلف آزمایش شده است و برای هر فرهنگ احتیاج به هنجاریابی مجدد نیست. برای مثال اگر این آزمون در جمعیت فارسیزبانان اجرا شود و بر روی افراد انگلیسیزبان نیز اجرا شود، دقت بالای 94 درصد دارد.
تستهایی که در حال حاضر موجود هستند، تنها یک عدد برای نقطهی برش تشخیصی دارند. دقت در این فضای نقطهی برشی یک بعدی، کم است و از طریق افزایش اطلاعات و تعداد نمونه افزایش نمییابد.
در تست ICA، در هر تصویری که فرد میبیند و به آن پاسخ میدهد، سرعت، دقت و اطلاعات دموگرافیک (سن، میزان آموزش و …) را به الگوریتم هوش مصنوعی میدهیم. این الگوریتم قبلاً توسط افرادی که دموگرافیک مشابه را داشتند، اما سالم بودند، یا افرادی که اختلالات شناختی ضعیف و یا آلزایمر داشتند، آزمایش شده است. هر فرد جدیدی که آزمایش میشود اطلاعات و الگوی رفتاریاش با اطلاعات افرادی که قبلاً آزمایش شدهاند، مقایسه میشود. اطلاعات به دست آمده در اختیار پزشک قرار داده میشود تا با در نظر گرفتن سایر اطلاعاتی که از فرد دارد با تخمینی اعلام کند که آیا فرد در معرض خطر است یا خیر.
یکی دیگر از مزیتهای ICA این است که با دریافت اطلاعات بیشتر و ارزیابی کردن تعداد بیماران بیشتر، دقت تشخیصیاش بیشتر میشود، مانند پزشکی که به مرور زمان با افزایش تعداد بیمارانی که ویزیت میکند تجربه و اطلاعاتش بیشتر میشود.
یکی از مزیتهای ICA این است که با دریافت اطلاعات بیشتر و ارزیابی کردن تعداد بیماران بیشتر، دقت تشخیصیاش بیشتر میشود، مانند پزشکی که به مرور زمان با افزایش تعداد بیمارانی که ویزیت میکند تجربه و اطلاعاتش بیشتر می شود.
حوزهی هوش مصنوعی چه کاربردهایی در علوم اعصاب شناختی دارد؟
میتوان به این سوال از دو جهت پاسخ داد. از یک جهت کاربرد هوش مصنوعی در علوم اعصاب است، مانند تست ICA . از جهت دیگر، از مغز برای طراحی الگوریتمهای هوشمندی که مانند مغز عمل کنند، استفاده شود، مانند الگوریتمهای یادگیری عمیق.
یکی دیگر از کاربردهای هوش مصنوعی این است که میتوان مدلهای هوشمندی از عملکردهای مختلف مغز (بینایی، شنوایی و… ) ساخت و بعد این مدلها را مطالعه کرد.
به عنوان یک متخصص هوش مصنوعی، آیندهی این حوزه بخصوص در ارتباط با انسان و مغز انسان را چطور پیشبینی میکنید؟
بهتر است ابتدا در نظر گرفت که هوش مصنوعی چه تأثیری بر روی جامعه خواهد داشت و به دنبال آن بر روی انسان چه تأثیری میگذارد.
هوش مصنوعی مانند سایر ابزارها هم یک سر مثبت دارد و هم یک سر منفی که در هر دو سوی کاربردش در حال پیشرفت است. برای اینکه از رشد جنبههای منفی هوش مصنوعی جلوگیری شود، نهادهایی شکل گرفتهاند که یکسری قانون حول توسعهی هوش مصنوعی ایجاد کردهاند تا به این حوزه جهت بدهند.
خود هوش مصنوعی ابزاری خنثی است و به نوع کاربردی که از آن گرفته میشود، بستگی دارد. روند رشد هوش مصنوعی که آن را از دیگر پیشرفتهای بشر متمایز کرده، روند سریعی است. این موضوع میتواند باعث چندبرابر شدن فواید و یا مخاطرات آن شود.
بهنظر میرسد حالت ایدهآل آنگونه که هوش مصنوعی در حال پیشرفت است، حالتی باشد که هوش مصنوعی با انسان تعاملات سازنده داشته باشد و این مسئله که در فیلمهای علمی _ تخیلی دیده میشود که هوش مصنوعی جایگزین انسان شود، خیلی منطقی نیست.
ارتباط هوش مصنوعی با انسان را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
یک. شغلهایی که نیاز به خلاقیت، تفکر و لیدرشیپ ندارند و میتوان آنها را به رباتها سپرد و الگوریتمهای هوشمند را جایگزین انسان کرد. مانند شغلهای روتینی که ممکن است در کارخانههای تولیدی دیده شود.
دو. یک سری فعالیتهای دیگر وجود دارد که نیاز به خلاقیت و تفکر دارد، مانند تحقیق، پژوهش و یا طراحی. این موارد حوزهای میشود که انسان و هوش مصنوعی میتوانند تعاملات سازندهای با یکدیگر داشته باشند.
سه. کارهایی که خلاقیت و طراحی نیاز ندارند، اما به عواطف انسانی وابسته هستند، مانند آموزش و یا مراقبت . در این زمینه هوش مصنوعی نمیتواند خیلی نقشی داشته باشد چرا که “احساسمند” نیست و نیاز است که در اینجا یک انسان حضور داشته باشد. همچنین یکسری مشاغل در این حوزه ایجاد میشوند که جایگزین مشاغلی هستند که در گروه اول از حوزهی فعالیتهای انسان خارج شدهاند.
چهار. حوزهای که انسانیتر است و هم خلاقیت و هم احساسات در آن ترکیب میشود.
هوش مصنوعی ابزاری خنثی است و به نوع کاربردی که از آن گرفته میشود، بستگی دارد. روند رشد هوش مصنوعی که آن را از دیگر پیشرفتهای بشر متمایز کرده، روند سریعی است. این موضوع میتواند باعث چندبرابر شدن فواید و یا مخاطرات آن شود.
با توجه به اینکه کار شما یک نمونهی خوب کارآفرینی در حوزهی دانش مغز است، چطور میتوان فعالیتهایی را به اجرا در آورد که منجر به تولید محصول، فناوری و کارآفرینی در کشور شده و در نگاه متخصصان توسعه بدهند و موانع این اتفاق در کشور چیست؟
خیلی زمان میبرد و کار پرزحمتی است. مقداری از آن به نگاههای فرهنگسازی مرتبط است که باید فرهنگ کارآفرینی را در دانشگاهها رواج داد. در حال حاضر باید از دانشجوها در این زمینه استفاده کرد. فرهنگسازی یعنی دانشگاهها فضای کارآفرینی را آماده کنند تا پیشفرض کسی که وارد دانشگاه میشود این نباشد که باید مدرک بگیرد و استاد دانشگاه شود. ما به این همه استاد دانشگاه نیازی نداریم. اینکه تنها یک گزینه را پیشروی دانشجو قرار دهیم اشتباه است، چون هرکس توانمندیهای خودش را دارد و باید متناسب با آن مسیر مناسب را پیدا کند. دانشگاه باید نشان دهد مسیرهای متنوعی وجود دارد. همچنین نهادهای سیاستگذار میتوانند با ایجاد فضای تشویقی، تمایل به سمت فعالیتهای کارآفرینی را افزایش دهند.
نقش سازمانهای مرتبط مثل ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برای توسعهی کارآفرینی در حوزهی دانش مغز چیست؟
چند مطلب وجود دارد و با مثال بهتر درک میشود. در کشورهای توسعه یافته، نهادهای دولتی زعیم کسب و کارها نمیشوند. سعی میکند که با قانونگذاری موانع را دفع کند و توسعهی کسب و کارهای خصوصی را تسهیل کند. که در این حالت، سرمایهگذاری و توسعه از جانب نهادهای خصوصی است و کار دولت فقط تسهیلگری و قانونگذاری است. برای مثال درخصوص نقش تسهیلگری و قانونگذاری در آمریکا میتوان به NIH (مؤسسهی سلامت ملی آمریکا) اشاره کرد. برای مثال این موسسه بنا به دادهها پیشبینی میکند در 10 سال آینده چندین بیماری، مشکل بزرگی برای کشور ایجاد کند. بهطور ویژه در آن حوزهها گرنتهایی درنظر میگیرد که استارتآپها بتوانند در آن زمینه فعالیت کنند . همچنین همکاری بین دانشگاهها و صنعت را آماده میکند؛ که اگر چه در این زمینهها پول تزریق میکند، ولیکن باز نقش تسهیلگری و قانونگذاری دارد و نقش سرمایهگذار را ندارد. ستاد علوم شناختی نیز ابتدا باید با نیازسنجی و توانمندیهای موجود اولویتهایی را تعیین کند. همچنین همکاری بین دانشگاهها و سرمایهگذاران را تسهیل کند. علاوه بر این، نتورک(شبکه) از موضوعات بسیار مهم در حوزهی کارآفرینی است که با توجه به اینکه ستاد با افراد و مؤسسات برتر و سرشناس ارتباط دارد، میتواند شبکه را ایجاد کند. این کلیت ماجراست. در ایران یک استثنائی وجود دارد و آن فضای اقتصادی ناپایدار است. برای آنکه سرمایهگذارهای خصوصی در این زمینه سرمایهگذاری کنند باید فضای اقتصادی ایمن و پایدار باشد، در غیر اینصورت این ریسک را نمیپذیرند. این شرایط خواه ناخواه نقش دولت را پررنگتر میکند. از یک جهت این موضوع مشکلزاست، چرا که دولت نباید کارهایی را که در حوزهاش نیست، انجام دهد. از جهتی دیگر چارهای وجود ندارد، چرا که در چنین شرایط اقتصادی ناپایداری تنها دولت است که میتواند ریسک کند. `بهتر است سرمایهگذاری ستاد در ابتدا بر روی پروژههایی باشد که زمان ارائه به بازار (time to market) آنها کوتاهمدت است و سپس به مرور به سراغ پروژههایی برود که زمان بیشتری لازم دارند.
منبع: مجله مغز و شناخت، شماره 9، بهار 1398